آئورلیانو

داستان یک غم

آئورلیانو

داستان یک غم

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۳/۲۱
    ؛
  • ۰۳/۰۲/۳۰
    -

دیدید؟

دوشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۸:۳۳ ب.ظ

دیدید مردهای نامرد؟ خیالتان راحت شد؟‌ از این‌که چرخه‌ی خشونتتان متوقف نشد خوشحال هستید؟ از این‌که یک خشمگین ناکوک دیگر به این دنیا اضافه کردید راضی هستید؟  کاش من یادم نرود شما روانی‌ها را چرا نباید هیچ‌وقت ببخشم، البت تا تخم لق خشونت‌های شما عوضی‌ها در این بیغوله‌ی دل بیمار من هست، یادم می‌ماند. ببین آدم‌ها در این دنیا زیاد به هم لگد می‌زنند، ولی یادم نمی‌رود شما ناساز‌های این دنیا وقتی لگد می‌زدید یک کینه‌ و خشم در آن چشم‌هاتان بود. نه یادم نمی‌رود. و راستش کدام احمقی‌است که دلش بخواهد دلش جولانگاه کینه و بغض و حسد و غم باشد؟ ولی شما نامردها تک تک این‌ها را به دلم حقنه‌ کردید، راه می‌روم خودم را این و آن را می‌بینم و از خودم خجالت می‌کشم، مدت‌های طولانی در خودم ساکت می‌شوم و غم می‌خورم، آنقدر غم می‌خورم تا این گنداب بالاخره از دهانم بیرون بزند و بدل به چیزی دیگر شود، کینه می‌خورم و حسادت قی می‌کنم، سر آدم‌ها فریاد می‌زنم، ضعیف‌کشی می‌کنم، داد می‌زنم و بی‌درنگ فرار می‌کنم به پناهگاهم تا شروع کنم به گریه کردن، که چرا خشمت را نتوانستی در دل خودت حل و فصل کنی و سر یک بدبخت مظلوم دیگر خالی کردی، تا آن بی‌چاره هم یک روزی مثل خودت، مثل الانی بیاید همین «سزاها» را روانه‌ی خودت کند. کور خواندید نامردها، من واقعا مثل شما نیستم که با وقاحتی هر چه تمام‌تر به این نمایش مضحک خشم‌م ادامه دهم، به قدر کافی سیراب زندگی هستم، مثل شما بی‌مروت‌ها قرار نیست ببینم چه هیولایی شده‌ام و باز به زندگی مذبوحانه چنگ بیاندازم، من هر شب دارم تمرین می‌کنم که کپه‌ی مرگم را بگذارم. کاش شماها هم بلد بودید قبل این‌که مرا گیر بیاورید کپه‌ی مرگتان را بگذارید.

  • میم تارخ

نظرات  (۲)

موضوع چیه 

کپه ی مرگ همون خودکشیه؟

چی شده 

خشونت خیابانی؟ با چاشنی اجتماعی سیاسی؟

پاسخ:
دوست دارم ته بعضی جمله‌ هات علامت سوال بذارم. 
کپه‌ی مرگ بعضی وقتا خودکشیه، بعضی وقتا روح کشیه، بعضی وقتا هم همین خوابیدن ساده‌است، بسته به این داره که به کجات رسیده باشه.
و اینکه بعضی وقتا خشونت خیابونی شرف داره به خشونت‌های دیگه... آدم گاهی دوست داره کتک بخوره اما بعضی حرفا رو نشنوه، یا اصلا بعضی حرفا رو بشنوه، مع‌الوصف که دوست تازه! از من دل‌پیر بشنو که هیچوقت زیاد تو لاک تنهاییت نمون، تنهایی طولانی مجنون می‌کنه. جمله قبل رو که نوشتم یاد درخشش کوبریک افتادم!

چه سهمگین. خشم یکی از عجیب‌ترین هیجانات بشره. امیدوارم راه صلح‌آمیز هضمشو پیدا کنی و هیچوقت با خشم نخوابی چون موریانه روحت میشه.

پاسخ:
آره واقعا عجیبه، یک چیزهای بی‌ربطی یک‌هو تبدیل می‌شن به خشم.
و آره واقعا، ترکیب نارسایی عصبی و خشم، سوهان همه چی میشه، روح و جسم و خدا و آخرت و الخ.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی