خانه
راستش من فقط «کمی» اقتصاد خواندهام و میفهمم، من هم مثل آقای سپهری فکر میکنم قطارهای سیاست «خالی» میروند، من فقط نمیخواهم در این دنیا غلدری یا جماعت غلدرانی به دیگرانی ستم کنند.. حالا میخواهد یک نرینه باشد که به اعتبار چند کیلو ماهیچه بیشتر به زنی، کشیش و مفتی به ملتی، ارباب کذایی به رعیتی، و اساسا هر ظهور متحکمانهی فرادستی به فرودستی، گورپدر «هر» ایدئولوژی، وقتی چشمانداز هر روزهء شهر من آدمهای شریفی هستند که بی هیچ چشمانداز روشنی برای بقا، سطل آشغالهای شهر را، زبالههای من را میجورند و «یا» صد هزار تومن مزد روز میگیرند، «یا» جای خواب و «یک» وعده غذا. چرا؟ چون برای یک عده مدیرِ، معذرتا، بیشرافت و متعفن، «بهصرفهتر» است که زبالههای شهری را اینشکلی در مبدا تفکیک کنند. گورپدر هر ایدئولوژیای وقتی در این دنیای پردبدبه، مهاجری در دریای مدیترانه خفه میشود. گورپدرهر ایدئولوژیای وقتی حاصل «حرف و شکایت» یک فرودست، یک طبقهی فرودست، زندان و قتل خیابانی باشد... من فکر میکردم ما، یا حداقل بخشی از ما آدمها، که حدّ اقلی از وجدان انسانی داریم، میتوانیم روی یک فصل مشترکی، حرف بزنیم، گفتگو شکل بدهیم، به یک تفاهمی برسیم که بساط شارلاتانیزم سیاسی و اقتصادی را جمع کنیم... من، شاید اشتباه میکنم که فکر میکنم در این جغرافیا تز و آنتی تز میتواند به سنتز منتهی شود، و هکذا و هکذا...
- ۰۳/۰۴/۱۶
تو نمی توانی به طور مطلق از ایدئولوژی بگریزی
تو موقع نوشتن این متن خودت درون یک ایدئولوژی هستی
اسپند دونه دونه اسپند سی و سه دونه
بترکه چشم حسود بیگونه
بزنم به تخته ستاره ات مسعود شده و به نغمه سرایی افتادی تند تند پست میزاری......
خوشحالم.....برای خوشحالی همه تان.