آئورلیانو

داستان یک غم

آئورلیانو

داستان یک غم

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۳/۲۱
    ؛
  • ۰۳/۰۲/۳۰
    -

سگ‌مرده

پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۷:۵۹ ب.ظ

خیلی شد که آمدم پشت این صفحه و یک چیز‌هایی شروع کردم به نوشتن و بعد دکمه‌ی بک‌اسپیس را آنقدر نگاه داشتم تا حروف ذره ذره جلوی چشمانم آب شوند و بروند، صفحه که سفید شد، خودم را توجیه می‌کنم که: ببین مرد کوچک! چیزی برای نوشتن وجود ندارد. انگار واقعا یک استحاله‌ی ذهنی در تو رخ داده. پسر تو واقعا قوای عاطفه‌ات را از دست دادی! سگ‌مرده‌ی کنار اتوبان شدی. هر روز خشم و بی‌تفاوتی و رخوت ذره ذره‌ات را مثل موش می‌جود و ببین! اف بر این زندگی بی‌قید و احساسی که برای خودت دست و پا کرده‌ای.

  • میم تارخ

نظرات  (۳)

اثرات زیاده روی در کافئین یا حرف زدن با خود

 

پاسخ:
انقدر دقیق گفتی گمان کردم پریروز زیر نظرم داشتی :))))

عی بابا مهندس سخت میگیری بیریز بیرون میریزی تو خودت که‌چه؟ مثلا ننویسی  چی میخواد بشه؟ بنویسی باز ریختی بیرون. به آخر داستان فکر کن. هیچی اهمیت نداره. همه‌مون یه نقطه ایم. شایدم نیستیم. چه فرقی میکنه؟ 

پاسخ:
تلاش می‌کنم بنویسم مهندس :) تلاش می‌کنم :)

لعنتی

امان از تجربه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی