آئورلیانو

داستان یک غم

آئورلیانو

داستان یک غم

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۳/۲۱
    ؛
  • ۰۳/۰۲/۳۰
    -

زندگی میان خطوط

شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۰:۰۰ ب.ظ

نمی‌دانم چه فکری کردم که با خودم گفتم فلانی اگر خیلی غذا بخوری احتمالا آرام می‌گیری. بعد رفتم و خیلی غذا خوردم، و بعد درد تنانه‌ام، گزگز پاهایم و سرگیجه‌ام آرام گرفت، به جایش الان کلی رفلاکس و اسید معده و این دست چیزها دارم.

احوال رکیکی دارم، دستم را نیشگون می‌گیرم که چیزی ناشایسته‌ام ننویسد. فهرستی از اتفاقاتی که روحم را تسکین می‌دهد در ذهنم دارم، بعضی مطلقا دور از دسترس من هستند و بعضی که دستانم یارای رسیدن‌شان‌اند را پس می‌زنم. باید سرم را در بالشتم فرو برم و فریاد بزنم،‌ باید بروم در پرسه‌ی احساسم اشک بریزم. 

  • میم تارخ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی