«ای یوسف خوشنام ما»
داشتم ساندکلادم را شافلوار گوش میکردم که تصنیف دود عود آمد، انگار دستی از بالا یقهات را گرفته باشد و مثل یک عروسک پرتت کند به یک زمانی دیگر، یعنی دوران احتمالا دوازدهسالگی، پسر عمهام که در زندگی بسیار از او متاثر بودم و هستم، خوراک آهنگهای من بود، یک سونی اریکسون کا۷۵۰ داشتم، که برای خودش لبهی تکنولوژی بود، به من آهنگ میداد، به قول خارجیها «واید ورایتی آو سانگز» واقعا، اینتو از آهنگهای رپ توش بود، که البته کمتر بود، تا نامجوی تازهنفس و قربانیِ جوان و شجریان کوچک و شجریان بزرگ، آلبوم دود و عود هم آن میان بود، که قشنگ یادم میآبد نزدیک یک ساعت و متشکل از پنج قطعه بود و من در همان عالم کودکی این را میگذاشتم و تماما در عوالمی دیگر سفر میکردم، قطعهی درآمد چیزی حدود ده دقیقه کسی نی را با سوز و گداز مینواخت، در انتهایش بود که مشکاتیان در آن کولاک میکرد، الان دیدم که کامکارها هم در آن مینواختند، اصلا شاید این که اینقدر این مجموعه را دوست دارم همین رد حضور کامکارها در آن بوده. از این اسامی که بگذریم، در قطعهی آخر این شعر از مولانا را میخواند آقای شجریان، و من اینجاها دیگر در اوج لذت بودم، خواننده اوج میگرفت که:
ای دلبر و مقصودِ ما، ای قبله و معبودِ ما،
آتش زدی در عودِ ما؛ نَظّاره کُن در دودِ ما.
و بعد همینطور در اوج ادامه میداد...
ای یارِ ما، عیّارِ ما، دامِ دلِ خمّارِ ما،
پا وامَکش از کارِ ما؛ بِستان گِرو دَستارِ ما.
به آن روزها که فکر میکنم با خود میگویم اصلا معنی اینچیزها را میفهمیدی که اینطور غرق در لذت میشدی؟ نمیدانم..
آمده بودم از زخم عاطفهای که درد میکند بنویسم ها! اما لاجرم برای اینکه لینک آهنگ را بگذارم رفتم آهنگ را هم پخش کردم و در خلال این سطور پخش میشد، آنقدر غرق در تهماندههای خاطرات لذتی که از این اهنگ در کودکی میبردم شدم که پاک یادم رفت.
یک بار هم باید از آلبوم حریق خزان قربانی بنویسم، آن هم در نوجوانیام منتشر شد و همچین ارتباطی باهاش داشتم، جای مولانا و عطار با ابتهاج و مشیری عوض شده بود و جای شجریان با قربانی، من البته همان غمخوار سابق بودم.
- ۰۳/۰۲/۰۷
به وبلاگ منم یه سر بزنید