آئورلیانو

داستان یک غم

آئورلیانو

داستان یک غم

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۳/۲۱
    ؛
  • ۰۳/۰۲/۳۰
    -

سکرات خواب

يكشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۰:۲۲ ق.ظ

امروز صبح به مدیرم پیام دادم که «امروز نمی‌تونم بیام.»، ترجیح دادم که تا دیروقت بخوابم، و به زندگی‌ام فکر کنم، از وقتی حرف زده‌ام خیلی آرام‌ترم، گرچه کسر عددی بزرگ باز بزرگ است، اما خب، این را می‌نویسم و باز هم می‌خوابم، فردا قرار است برویم تیاتر، با بچه‌های مهندسی سیستم، نوشتم من هم می‌آم، این همکارها را همیشه پشت میزشان دیده‌ام. یک تعاملی هم با آدم‌ها می‌کنم دیگر! 

دوست داشتم یک هویت جدید می‌داشتم، یک‌سری فکرهای جدید، با این افسردگی جور نیستم واقعا. فکرم آن عملکرد سابق را ندارد. معنی این همه دست و پا زدن را نمی‌فهمم و البته شاید اقتضای انسان بودنم این است. دوست دارم بخندم و آهنگ گوش کنم و حتی گاهی در پنهان برقصم و متبخترانه بر ساحت زندگی قدم بردارم. 

بند بالا را نگاه می‌کنم، جمله‌ی اولش، چقدر تلخ است که آدم «هویت»ش را پس بزند! با خودم می‌گویم مرد حسابی اینهمه جزء داری و یکباره رفتی سراغ همه‌چیز؟ 

باری؛ می‌روم یک چیزی بخورم و باز بخوابم، بارها نوشته‌ام، در آن سکرات بعد از بیداری واقعا دنیا شیرین‌تر و راحت‌تر است، حیف که دیرپا نیست، فقط چند لحظه فرصت داری از این ناهشیاری لذت ببری، تا به خودت می‌آیی و کامل میفهمی کیستی و چه‌ها کرده‌ای، چه‌ها داری و چه‌ها نداری... 

  • میم تارخ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی